قرار بود زبان بخونم. رانندگی برم. کتاب های توی کتابخونه رو بخونم. یه سری مدارک حاضر کنم. آشپزی یاد بگیرم و یه سر و سامون حسابی به اتاقم بدم و جالبیش این جاست که جز رانندگی بقیه رو هنوز انجام ندادم :/
این رویه هنوز ادامه داره. و من هر بار تصمیم میگیرم که تغییرش بدم اما نمیدم. شاید چون یادم میره. نمیدونم شاید تنبلیم میاد. واقعا وضع اسف باریه. بعدش وقتی میام و وبلاگ های بقیه رو میخونم که اینقدر فعالیت دارن و زندگی شون روی رواله برای خودم متاسف میشم.
حتی توی ابراز احساسات هم انگار تنبل شدم.حال خوشحالی کردن ندارم. حوصله ی غصه خوردن هم ندارم. به شدت آدم بیاحساسی شدم. بیاحساس نه به معنی بیعاطفه ی صرف، به معنی آدمی که حالشو نداره و خسته ست و منگه.
- شنبه ۶ آذر ۹۵